به گزارش شهرآرانیوز؛ سال ۵۷ در حالی آغاز شد که علما به دلیل جنایات رژیم در کشتار مردم به خصوص مردم تبریز در بهمن ۱۳۵۶، عید نوروز را عزای عمومی اعلام کرده بودند. به دنبال آن، پیام امام خمینی (ره) به مناسبت چهلم شهدای تبریز در چهارم فروردین خطاب به مردم ایران که فرمودند: «.. اکنون لازم است وحدت کلمۀ خود را ـ که بحمدالله حاصل است ـ با کمال جدیت حفظ کنید و صفوف خود را در زیر پرچم عدالتپرور اسلام فشرده کنید...» فضای مبارزه را شدیدتر کرد. در همین زمان، اعتراضات به نحوی با اعتصابات در برخی زندانهای ایران آغاز شد. زندانیان، خواستار محاکمه در دادگاههای غیر نظامی، لغو سانسور از روزنامهها و کتابها، غذای بهتر و کاستن از شلوغی زندانها بودند. در بیرون از زندان روزهای ۹ و ۱۰ فروردین در چهلم شهدای تبریز در شهرهای تهران، اصفهان، بابل، قزوین و شیراز تظاهراتهایی صورت گرفت. به گزارش خبرگزاری پارس در روز ۹ و ۱۰ فروردین «جمعاً در ۲۱ شهر آشوب روی داد.»
حوادث مختلف و خونبار دیگر در شهرهای مختلف از اردیبهشت تا مرداد روی داد و جانسوزترین آن واقعه آتش سوزی سینما رکس آبادان در روز ۲۸ این ماه بود که بیش از پیش موجب رسوائی رژیم پهلوی و جوشش نهضت اسلامی مردم گردید.
اواخر مراد ماه، با توجه به فضای حاکم بر کشور، سفارت امریکا پیشبینی کرد چنانچه برنامه اعطای آزادیها با استقبال مردم روبهرو نشود و تظاهراتها ادامه یابد شاه برای برقراری نظم به هر اقدامی دست خواهد زد. از اینرو نزدیک به یک سال پس از نخست وزیری آموزگار و گسترش اعتراضات و تظاهراتها در سراسر کشور، سولیوان سفیر آمریکا و آنتونی پارسونز سفیر انگلیس «خواستار حل مسالمت آمیز بحران» شدند. به دنبال آن پنجم شهریور ۵۷، آموزگار به فرمان شاه از نخستوزیری استعفا و جعفر شریف امامی رئیس مجلس سنا، نخستوزیر شد. به روایت اشرف پهلوی: «در ۵ شهریور در نتیجهی فشار آمریکا، برادرم، شریفامامی رئیس مجلس و مدیرعامل بنیاد پهلوی را به نخستوزیری برگزید.» شاه معتقد بود: «برنامههای دولت شریفامامی موجب میشود نسل جوان و تحصیلکرده به فعالیتهای سیاسی روی آورد و میدان فعالیت ملاها تنگتر خواهد شد.» از همینرو در مصاحبه با تلویزیون فرانسه اعتراف کرد در گذشته خطا و غفلتهایی در ایران صورت گرفته، اما دولت جدید با سیاست آشتی ملی در جهت خواستههای مردم حرکت کرده و تغییراتی از جمله آزادی تظاهرات و انتخابات با شرکت همه مردم صورت خواهد گرفت. بنابر این در موقع معرفی دولت جدید در حضور اعضای کابینه به لزوم ایجاد تغییراتی برای رضایت مردم، توجه به شعائر مذهبی، مبارزه با فساد و آزادی اجتماعات و مطبوعات تأکید کرد. به این ترتیب، رژیم با روی کار آوردن شریفامامی سعی کرد به حل ظاهری مسائل و مشکلات جامعه بپردازد.
در همین زمان امام خمینی در پیامی به مردم تکلیف کردند: «نهضت شریف اسلامی خود را تا برچیده شدن رژیم ظالمانه و قلدری ادامه» دهند و «به وعدههای پوچ دولت غیرقانونی» توجه نکنند.
از آغاز نخست وزیری شریف امامی، ناآرامی و تظاهرات گسترده در اکثر شهرهای ایران جریان داشت و نشانهای از همراهی مردم با رژیم دیده نشد؛ تظاهراتها در اکثر شهرها افزوده گردید که به زد و خورد مردم با نیروهای نظامی، کشته و مجروح شدن عدهای و دستگیری تظاهرکنندگان منجر گردید. بالاترین میزان شرکت کننده در تظاهرات و راهپیمائی آرام ۱۳ شهریور ۵۷، با آمار میلیونی به مناسبت نماز عید فطر صورت گرفت. برخی از نزدیکان شاه از جمله احمدعلی مسعود انصاری، این تظاهرات را یکی از عواملی میدانند که همه ابهت و قدرتی که شاه به آن تظاهر میکرد را یکسره از بین برد.
روزنامه لوموند نیز این تظاهرات را در تاریخ ایران بینظیر دانست که پایههای رژیم را لرزاند. این راهپیماییها برای چند روز متوالی تکرار شد.
در ۱۵ شهریور، دولت اعلام کرد تظاهرات و اجتماعات عمومی بزرگ بدون مجوز رسمی نمیتواند برگزار شود. اما تجربه موفق روحانیت در برپایی راهپیمایی عید فطر، آنان را بر این داشت تا بیتوجه به تصمیمات رژیم، از مردم دعوت به راهپیمایی کنند. بنابر این با فرا رسیدن سحرگاه روز ۱۶ شهریور صدها هزار تظاهرکننده در خیابانهای تهران راهپیمایی کردند. ناظران این راهپیمایی را تا یک میلیون نفر تخمین زدند. طول صفهای راهپیمایان به چند کیلومتر میرسید. علاوه بر تهران شهرهای قم، آمل، کرج، گرگان، اهواز، کازرون، شهرری، قزوین، زنجان، همدان، خرمآباد، کاشان، شیراز، کرمان، مشهد، تبریز، اصفهان، اردبیل، مهاباد، بهبهان، خمین، شاهرود، اراک و دزفول با تظاهرات، راهپیمایی و تعطیل عمومی به ندای جامعهی روحانیت تهران پاسخ مثبت دادند؛ بنابراین «آشکار شد که [آیتالله]خمینی در عرض دو ماه ژوئیه و اوت (تیر و مرداد) به خوبی توانسته رهبری خود را تثبیت کند و نشان دهد که قدرت او در تبعید به مراتب» بیشتر از دیگران است.
دولت برای این که به مقررات برگزاری تظاهرات توجهی نشده بود در پنجمین جلسه هیئت وزیران در عصر روز پنجشنبه ۱۶ / ۶ / ۵۷، لایحهای برای برقراری حکومت نظامی در تهران و ۱۱ شهر ایران تنظیم کرد.
بنابر این علاوه بر تهران حکومت نظامی برای مدت شش ماه در شهرهای کرج، قزوین، قم، مشهد، تبریز، اهواز، آبادان، اصفهان، شیراز، کازرون و جهرم تصویب شد و فرمانداران نظامی شهرها به این شرح منصوب شدند: سرلشکر عبدالرضا اسفندیاری (شیراز)، سرلشکر رضا ناجی (اصفهان)، سرلشکر بیدآبادی (تبریز)، سرتیپ عبدالرحیم جعفری (مشهد)، سرتیپ شمس تبریزی (اهواز)، سرتیپ جهانگیر اسفندیاری (آبادان)، سرلشکر کمال نظامی (قم)، سرتیپ غفاری (کازرون)، سرتیپ شاپور میرهادی (کرج)، سرتیپ نعمتالله معتمدی (قزوین)، سرتیپ نادور (جهرم).
سردمداران رژیم از حرکت مردم چنان به وحشت افتاده بودند که جرأت به تأخیر انداختن یک روز حکومت نظامی را برای مطلع کردن مردم نداشتند. از اینرو نیمههای شب دولت اطلاعیهای تنظیم کرد که رادیو در اخبار صبحگاهی آن را قرائت کرد. ارتشبد اویسی با صدور اولین اطلاعیهی فرمانداری نظامی اعلام کرد: «به منظور ایجاد رفاه مردم و نحوهی نظم از ساعت ۶ صبح روز ۱۷ شهریور ماه مقررات حکومت نظامی را به مدت شش ماه» به اجرا میگذارد. دستور اعلام حکومت نظامی شش ماهه به دنبال تشکیل جلسه اضطراری دولت صبح ۱۷ شهریور در اولین بولتن اخبار رادیو ایران اعلام شد. امّا اکثر مردم از آن بیخبر بودند؛ خصوصاً که آن روز جمعه بود و روزنامهی صبح هم منتشر نمیشد.
به این ترتیب حکومت نظامی در ۱۶ شهریور ۵۷، به تصویب رسید و در ۱۷ شهریور که عده کثیری در میدان ژاله تهران تجمع کرده بودند به شهادت رسیدند.
به موجب ماده واحده مصوب ۱۳۲۹ دولت نمیتواند جز در موارد فوقالعاده که ضرورت ایجاب میکند؛ اعلان حکومت نظامی دهد. در صورت ضرورت بعد از اعلام حکومت نظامی، دولت باید ظرف مدت یک هفته پیشنهاد خود را [با ذکر دلیل]به مجلس شورای ملی و سنا برای تصویب ارسال نماید. مجلسین به محض پیشنهاد دولت هریک جلسهای فوقالعاده تشکیل و تصمیم خود را اعلام میدارد، سپس پیشنهاد برقراری حکومت نظامی از سوی دولت صورت میگیرد. بنابر این روز ۱۷ شهریور هنگام برقرای حکومت نظامی شریف امامی و همکاران هنوز ارکان لازم برای تحقق دولت قانونی را نداشتند، یعنی وزاری خود را به مجلس معرفی نکرده، برنامه خویش را ارائه ننموده و رأی اعتماد نگرفته بودند؛ از اینرو حق اعلام حکومت نظامی را نداشته و استقرار حکومت از آن تاریخ تا لحظهای که کابینه صورت قانونی دولت را پیدا نکرده، نقض اصول قانون اساسی و تجازو به آزادیهای فردی و اجتماعی محسوب میشود بنابر این از نظر حقوقی استقرار و استمرار آن تا تصویب برنامه در مجلس شورای ملی فاقد وجهه اعتبار بوده است. اما دولت شریفامامی برای قانونی جلوه دادن عمل خود لایحه حکومت نظامی را به مجلس فرستاد و مجلس شورای ملی آن را با ۱۵۲ رأی موافق و ۲۲ رأی مخالف و ۳ رأی ممتنع در تاریخ ۲۶ شهریور تصویب کرد.
بنابر مکاتبات سفارت امریکا در تهران، ژنرال گست، رئیس هیات مستشاران نظامی آمریکا «با ژنرال ازهاری رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران ملاقات نموده و برقراری حکومت نظامی را با او مورد بحث قرار داد... ژنرال گست متذکر شد به نظر میرسد این یک روش خوبی میباشد... ژنرال ازهاری پرسید که آیا شرطی از شرایط حکومت نظامی هست که با قوانین ایالات متحده در تضاد باشد؟ ژنرال گست پاسخ داد وی فکر نمیکند هیچگونه قوانین متضادی (با شرایط) وجود داشته باشد.» وزارت امورخارجه آمریکا نیز بلافاصله برقراری حکومت نظامی در ایران را مورد تأیید قرار داد و سخنگوی آن اعلام کرد: «ما جمعه اظهار امیدواری کردیم نظم به زودی در تهران برقرار گردد و امروز تکرار میکنیم که آرامش نیز مجدداً برقرار شود.» وی در پاسخ به اینکه در ۱۷ شهریور علیه مردم خشونت به کار رفته تأکید کرد که «برای ما آشکار است که نظم باید برقرار گردد.» وی در این مصاحبه اظهار امیدواری کرد که «نیروهای امنیتی در از میان بردن آخرین بینظمیهای ضد دولتی با خویشتنداری عمل کنند.»
بنابر اسناد و مدارک تاریخی صبح روز ۱۷ شهریور مردم بیخبر از حکومت نظامی در دستههای بزرگی از خیابانهای پیروزی [فرحآباد]، ۱۷ شهریور [شهباز]و میدان خراسان به طرف میدان شهدا [ژاله]حرکت کردند. روزنامه انگلیسی گاردین نیز با اشاره به بیخبری مردم از برقراری حکومت نظامی مینویسد: در آن روز تظاهرکنندگان، با آرامش بسیار بر روی آسفالت خیابان نشسته بودند و شاید باور نکردنی باشد که عدهای، از برقراری حکومت نظامی که فقط دو ساعت قبل شروع شده بود؛ بی خبر بودند. گاردین اضافه میکند ارتش تظاهرکنندگانی را که کوچکترین اطلاعی از محدودیتها و ممنوعیتها نداشتد را به رگبار مسلسل بست.
درست در ساعت ۲۰: ۹ دقیقه روز جمعه، در میدان ژاله در حالی که تمام میدان مملو از جمعیت تظاهر کننده بود، نیروهای نظامی عملیات خود را آغاز کردند. آنها ابتدا به سرعت میدان را به محاصر خود درآوردند و تمام راههای منتهی به میدان را بستند. سپس در یک عمل وحشیانه به روی مردم آتش گشودند. از آن جایی که هدف دولت به هیچوجه متفرق ساختن تظاهرکنندگان نبود، بلکه میکوشید همه کسانی را که در تظاهرات شرکت داشتند یکجا از میان بردارد. در همان ساعتهای اولیه زد و خورد، نیروهای نظامی با خودروهای مسلح نظامی، سلاحهای خودکار و گاز اشکآور به سوی جمعیت گستردهای که برای مخالفت با اعلام حکومت نظامی جمع شده بودند، حمله بردند. سربازان مجهز به کلیه وسایل جنگی بودند و به جای سلاحهای کنترل کننده جمعیت از سلاحهای جنگی استفاده میکردند. در همان حال هلیکوپترهای نظامی نیز از بالای سر تیراندازی با مسلسل را به سوی جمعیت تظاهر کننده آغاز کردند. یک شاهد آلمانی قابل اعتماد که در منطقه زندگی میکند گزارش میدهد که از هلیکوپترها به طرف خرابکاران تیراندازیهایی صورت گرفت. سالم و مجروح و شهید در کنار هم دیده میشدند. جیغ و فریاد زنها و ناله و استمداد آنها فضا را پر کرده بود. داخل کانالها مملو از زن و مرد شده و، چون خانمها چادر مشکی داشتند، جوی آبها از چادر سیاه خانمها پر شده بود. بچهها افتاده بودند، جوانها در خون آغشته بودند و کفشها و چادرهای زیادی در خیابان مانده بود. مشاهده منظره کفشهای برجای مانده، چادرها و روسری خانمها، زنان غش کرده و شهید شده و سالم بر روی هم افتاده و صدای ناله و ضجه از گوشه و کنار میدان، صحنه دلخراشی را به وجود آورده بود و هر انسان با احساسی را منقلب و دگرگون میکرد منظره به میدان اعدام شباهت داشت.
گوزیچکین، سفیر سفیر وقت شوروی، در خاطراتش مینویسد: آن روز ما در داخل سفارتخانه میتوانستیم به خوبی صدای تیراندازیها را بشنویم و باید بگویم که صدای تیراندازی را از ظهر تا حدود ساعت ۱۱ شب همچنان میشنیدیم. نظامیها پس از متفرق شدن جمعیت با کامیونهای خود به جمعآوری اجساد شهدا و مجروحین و یا به تعقیب برخی که هنوز شعار میدادند، پرداختند. تمام جنازهها را در طول شب از میدان ژاله خارج کردند و اتومبیلهای آتشنشانی با فشار آب، هرچه لکه خون بر سطح اسفالت وجود داشت، شستند و از بین بردند. مردمی که دور میدان ژاله بودند، فقط میتوانستند حدس بزنند که در داخل میدان چه میگذرد، زیرا سربازان اطراف میدان را تا صبح روز بعد کاملاً در محاصره داستند و در این فاصله هم کاری کردند که هیچ نشانهای از کشتار و خونریزی نباشد. حتی تا مدتها بعد از رفتن نظامیها رعب و وحشت بر آن محله حکم فرما بود. طبق گزارش ساواک، تظاهرات از میدان ژاله به «خیابانهای دیگری از قسمت شرق تهران» کشیده شد، سپس تظاهرات به جنوب تهران، خیابانهای مولوی، میدان خراسان، میدان شوش و میدان راهآهن سرایت کرد و در مدت کوتاهی خیابانهای فردوسی، منوچهری، خیابان سعدی شمالی، خیابان نظامآباد، خیابان فرحآباد، منطقهی نارمک، میدان سپه، خیابان لالهزار، به صحنهی درگیری تبدیل شد. تظاهرات و درگیری تا پاسی از شب ادامه داشت.
۱۸ شهریور رژیم پهلوی تعداد شهدا را ۵۸ نفر و مجروحین را ۲۰۵ نفر اعلام کرد. دو روز بعد دادگستری اعلام کرد تعداد کشتهشدگان به ۹۵ نفر رسید. سفارت امریکا این آمار را غیر واقعی میداند و مینویسد: «چندین شاهد عینی امریکایی و اروپایی اشاره به این داشتهاند که این رقم بایستی خیلی بیشتر از این باشد.» پارسونز سفیر انگلیس تعداد شهدا را «صدها نفر» ذکر کرده است. طبق ارزیابی سفارت امریکا آمار دقیق تعداد کشته شدگان چندین هزار نفر بود. سولیوان سفیر آمریکا گزارش میکند که در میدان ژاله «بیش از دویست نفر از تظاهرکنندگان کشته شده بودند». یک مقام امنیتی ایرانی به سفارت اطلاع داد بین ۴۰۰۰ تا ۴۵۰۰ نفر در میدان ژاله و چند صد نفر در مناطق جنوب شهر کشته شدند. جان استمپل یکی از اعضای سفارت آمریکا در ایران از قول منابع پزشکی تعداد شهدا را «بین ۲۰۰ تا ۴۰۰ نفر» برآورد کرده است. شاپور بختیار ادّعا میکند که «میتوانم به یقین بگویم تعداد کشتهشدگان حداکثر از ۷۰۰ یا ۸۰۰ نفر متجاوز نبوده است.» ساواک محرمانه مینویسد: ۲۲۰۰ فیش برای دفن جنازه صادر شده و ۱۰۰۰ جنازه دیگر هست که شمارهگذاری شد.
شاهدان عینی تعداد شهدا را بیش از دوهزار نفر میدانند؛ و میگویند دو تا سه هزار جفت کفش پاره و مندرس در خیابان ۱۷ شهریور و میدان شهدا برجای ماند. علی محمد بشارتی میگوید: من خودم در بهشت زهرا (س) روی یکی از جنازهها عدد ۱۷۲۳ را دیدم معلوم بود که آنها را از کانال رسمی مثل ساواک عبور داده و جواز دفن را صادر کرده بود و آن شماره هم شماره مسلسل افرادی بود که از کانال گذشتند. همچنین رادیوهای بیگانه نیز تعداد این شهدا را تا چند هزار نفر اعلام کردند. هیچ کس نفهمید تعداد کشته شدگان آن روز چند نفر بود ولی شایعات نشان میداد که چند هزار نفر کشته شدهاند.
از همان روز ۱۷ شهریور خبری در میان مردم پیچید مبنی بر این که: افرادی که به سوی مردم تیر اندازی کردند، سربازان ایرانی نبودند بلکه سربازان اسرائیلی بودند که چند روز قبل به ایران آمده بودند. شایعات حکایت از فرود آمدن سه فروند هواپیمای حامل کماندوهای اسرائیلی در فرودگاه مهرآباد در چهارشنبه شب [۱۵ شهریور]میکرد. در میان مردم شایع شده است که ارتش، سرباز اسرائیلی برای جلوگیری از اغتشاشات وارد کرده است.
مطبوعات اسرائیل نیز فاش ساختند که اسرائیل و مقامات دفاعی این کشور در اوج تظاهرات ملت ایران برای سرکوبی میتینگها و راهپیماییها اسلحه، تفنگهای گازی در اختیار شاه گذارده بود تا به مقابله مردم قیام کند. بنابر گزارش این مطبوعات پس از افزایش موج تظاهرات مردم ایران، یک پل هوائی از فرودگاه لود و فرودگاه نظامی "رامات داوید" در نزدیکی حیفا، برای ارسال وسایل سرکوب تظاهرکنندگان، برپا شد. از جمله این وسایل، تفنگهای پخشکننده نوعی گاز بود که افراد را دچار رخوت و سستی میکرد و هرگونه قدرت حرکت و واکنش اعصاب را فلج مینمود.
این رسانههای اسرائیلی همچنین افزودند: «دولت اسرائیل یک گروهان از افراد ورزیده در جنگهای پارتیزانی و سرکوب شهری به تهران ارسال داشت. این گروهان تابع اداره اطلاعات ارتش اسرائیل بود که با اجازه نهائی «شین. بت» (اداره اطلاعات و ضداطلاعات نخستوزیری اسرائیل) بایستی عمل میکرد. فرمانده این گروهان «رهبعام زیبکی» بود که پیش از این فرمانده بخش میانه اسرائیل در دهه ششم و سپس مشاور نخستوزیر در مسائل مبارزه با تروریسم و کاربرد مهمات مخصوص و تکنیکهای آن در این زمینه گردید.»
در ادامه گزارشهای این مطبوعات آمده بود که این واحد به وسیله هواپیماهای شرکت «ال عال اسرائیل» به تهران منتقل شد و در وقت خود در سرکوب تظاهرات در شهرهای بزرگ ایران موفق گردید. در این گروهان تعداد زیادی افراد یهودی-ایرانی که زبان فارسی خوب میدانستند نیز وجود داشت. به علاوه کلیه افراد این گروهان در تهران ملبس به لباس نظامی ارتش ایران شدند. کارشناسان نظامی اسرائیل و افرادی از تشکیلات پنهان صهیونی ایران مانند سازمان بنیبریت (که به عنوان دفاع نظامی از اقلیت یهود در ایران و اعزام به اسرائیل تشکیل شده بودند) در تهران به گروهان اعزامی اسرائیل ملحق شدند. مسئولین ایرانی برای کتمان این موضوع شایع کردند که افراد این گروهان از بلوچستان ایران هستند. علاوه بر این از پایگاه کوچک نظامی نزدیک آبادان و بندرعباس که توسط اسرائیل اداره میشد برای تمرین کادرهای ضد شورش شهری استفاده گردید.
در تمامی روزنامهها از فاجعه ۱۷ شهریور به عنوان «جمعه سیاه» یا «سپتامبر سیاه» و یا «۸ سپتامبر خونین» یاد شد و تقریباً در همه مقالات بر این نکته اشاره شده بود که ادامه حیات رژیم در ایران غیرممکن است.
بنابر گزارش آسوشیتدپرس: تجربه شاه ایران در مورد آزادی دادن به عموم پس از ۱۳ روز با حکومت نظامی تمام شد.
خبرگزاری فرانسه قیام ۱۷ شهریور را «درگیری خونینی میان نیروهای ارتش و تظاهر کنندگان» میداند «که در اولین رگبار مسلسل همراه با انفجار نارنجکهای گاز اشکآور حداقل ۱۰ تن کشته و عدهای مجروح شدند.»
آسوشیتدپرس مینویسد: پس از دوساعت زدوخورد در تهران، کامیونهای پر از کشته شدگان و مجروحان از صحنه زد و خورد خارج شدند. بنابر گزارش این خبرگزاری، جمعیت همچنان فریاد «مرگ بر شاه» و «زنده باد خمینی» سر میدادند.
خبرگزاری آلمان نیز تظاهرات ۱۷ شهریور را «بزرگترین تظاهرات تاریخ» میخواند که تظاهر کنندگان فریاد «کشور ما ایران است، رهبر ما خمینی است، مرگ بر سلسله پهلوی» سر میدادند، این گزارش اضافه میکند: مردم دیگر فقط برای برقراری قوانین اسلامی یا آزادی سیاسی در خیابانها رژه نمیروند. زیرا دولت در این زمینه امتیازاتی داده است؛ بلکه فریاد برکناری رژیم شاه بلندتر شده است.»
روزنامه دی ولت چاپ بن نیز با اشاره حضور گسترده مردم در ۱۷ شهریور مینویسد: «تظاهر کنندگان به جای درخواست اصلاحات، فریاد میزدند «مرگ بر شاه» و «یا خمینی یا خون» خواست آنان اجرا شد و خون جاری گردید.»
روزنامه تایمز نیز در سرمقاله مفصل خود نوشت: «شاه کسی که سالیان متمادی در مقایسه با هر حکمرانی در دینا در کنترل کشورش قدرتمند ظاهر شده بود، اینک اقتدار خود را از هم گسسته میبیند.»
روزنامه گاردین مینویسد: «بعد از تقریباً ۳۰ سال سیاست بازی و سیاست زورگویی که شاه اعمال میکرد، مردم دیگر برای مصالحه و آشتی آمادگی ندارند و برای شاه مرگ میخواهند و حاضر به هیچ گونه معاملهای با او نیستند.»
روزنامه «فرانکفورتر آلگمانیه سایتونگ» ضمن تفسیری درباره اوضاع ایران مینویسد: کشتار روز جمعه ستونهای قدرت شاه را به خطر انداخته است.
پس از قتلعام ۱۷ شهریور، علما با صدور اعلامیههایی ضمن تسلیت به بازماندگان این جنایت رژیم را محکوم کردند. امام خمینی با صدور پیامی به ملت ایران اعلام کردند: «بار دیگر شاه با دستور حکومت نظامی در تهران و سایر شهرستانهای بزرگ ایران ثابت کرد که پایگاهی در میان ملت ندارد.» امام اعلام حکومت نظامی را در مقابل مردمی که دست به راهپیمایی آرام میزنند و چنان «در حد عالی شعور سیاسی و دینی بودند که ارتش را گلباران» کردند، جرم دانستند.
ایشان در این پیام آرزو کردند: «ای کاش خمینی در میان شما بود و در کنار شما در جبهه دفاع برای خدای تعالی کشته میشد.» حضرت امام کشتار ۱۷ شهریور را آشکار شدن واقعیت دولت آشتی ملی اعلام کردند که «شاه با حکومت آشتی ملی میخواست روحانیت شریف ایران و سیاسیون محترم را در کشتار خود سهیم گرداند، ولی فریب او خیلی زود برملا گردید.» در این پیام، رهبر انقلاب ملت ایران بار دیگر از ارتش خواستند به مردم بپیوندند تا «نام خود را در تاریخ که به سود ملت ایران به راه خود ادامه میدهد هر چه زودتر ثبت» کنند. امام خطاب به علما نیز فرمودند: «در این موقع حساس نه تنها باید استقامت کنید، بلکه روحیه عالی مقاومت جامعه را هر چه بیشتر تقویت کنید و هر چه بیشتر صفوف خود را برای مقابله با دشمن مردم ایران متشکلتر کنید.»
آیتالله العظمی گلپایگانی نیز با انتشار نامهای سرگشاده به شریفامامی اخطار کرد که «این گونه برابر شدن با امواج احساسات مردم ناراضی موجب مصایب عظیمتر و خطرات بزرگتر برای مملکت است. «ایشان تأکید کرد که «حکومت نظامی و جوی خون راه انداختن هیچ دردی را دوا نخواهد کرد.» آیتالله گلپایگانی با نامهای به مهندس ریاضی رئیس مجلس شورای ملی به نمایندگان اخطار کرد که رأی به چنین دولت جنایتکاری خیانت به ملت است.
ایشان در نامهای دیگر به شریف امامی، او را «در برابر خدا و تاریخ ملت ایران، مسئول این حوادث» دانستند.
آیتالله العظمی مرعشی نیز با صدور اطلاعیهای اعلام کرد: «بار دیگر هیئت حاکمه ایران دست از آستین ظلم به در آورده، صدها مردم ستمدیده و شریف ایران را به ضرب گلوله در تهران مقتول و مضروب و مجروح کرد.» وی بار دیگر خواست خود را مبنی بر «اجرای احکام شرعیه و برقراری عدالت و بازگشت هر چه زودتر حضرت آیتالله خمینی» مورد تأکید قرار داد.
آیتالله سید عبدالله شیرازی نیز با صدور اعلامیهای «این عمل وحشیانه را در حق مردم بیپناه به شدت محکوم» کردند و اعلام داشتند: «به منظور همدردی با بازماندگان مقتولین این حادثه در سوگ و عزای آنان مینشینیم.»
آیتالله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی نیز با انتشار اطلاعیهای از مردم خواستند تا اعتصاب و تعطیلی بازار را تا اطلاع ثانوی ادامه دهند. آیتالله صدوقی از یزد نیز اطلاعیهای در این رابطه صادر کرد. جامعه روحانیت مبارز اهواز نیز «به مناسبت فجایع هولناک و مصائب مؤلمه که برجامعه اسلام و مذهبت تشیع وارد شد... سه روز عزای عمومی اعلام کرد.»
رژیم شاه در مورد حادثه میدان ژاله سکوت را ترجیح داد و هیچ کس هم درصدد برنیامد مسئولیت آنچه را واقع شده بود به گردن بگیرد. اما فاجعه ۱۷ شهریور بر روحیه شاه اثر بسیار بدی بر جای گذشت. افرادی که در آن روزها او را دیده بودند میگفتند اعتماد به نفس خود را از دست داده بود. یکی از اطرافیان وی میگوید از این زمان به بعد دیگر کسی چهره شاداب و خندان شاه را ندید و او به انزوای شخصی خود پناه میبرد. او در نخستین اقدام، سفرش به رومانی و آلمان شرقی را به تعویق انداخت.
در آن روزها رؤسای کشورهای آمریکا، مصر و اسرائیل در کمپ دیوید مشغول مذاکرات سازش بودند. فردای آن روز «وارن کریستوفر» معاون وزیر امورخارجهی آمریکا از واشنگتن با «سایروس ونس» وزیر امور خارجه که در کمپ دیوید بود تماس برقرار کرد و «توصیه کرد که پرزیدنت کارتر هر چه زودتر با شاه صحبت کند.» ونس گزارشی از وضعیت ایران را به کارتر ارائه داد و از کارتر خواست تا با شاه تماس بگیرد. ابتدا انورسادات با شاه تماس گرفت و «مراتب همدردی و پشتیبانی خود را از شاه به وی اطلاع داد» و سپس کارتر با شاه تلفنی صحبت کرد و «پشتیبانی آمریکا را از وی در اقداماتی که برای برقراری نظم به عمل میآورد تأیید کرد». چند ساعت بعد از تماس کارتر با شاه، کاخ سفید بیانیهای صادر کرد؛ در این بیانیه ضمن اشاره به مذاکرات تلفنی شاه و کارتر، ابراز تأسف از تلفات حادثه، تاکید بر اهمیت دوستی و روابط دو کشور ایران و امریکا، اظهار امیدواری شده بود روند آزادیهای سیاسی در ایران ادامه یابد.
این بیانیه از رادیو تهران پخش شد و مردم احتمال دادند امریکا در حوادث ۱۷ شهریور دست داشته است.
چندی بعد سفرای امریکا و انگلیس به ملاقات شاه رفتند و پشتیبانی دولتهای خود را اعلام کردند و گفتند برخلاف سال ۱۹۵۱ / ۱۳۳۰ در تایید سیاست دولت ایران اتفاق نظر کامل دارند.
پس از حمایت علنی کارتر از شاه، نخست وزیر انگلیس در پیامی پشتیبانی و همبستگی خود را به شاه اعلام و ابراز امیدواری کرد سیاست آزاد سازی ادامه یابد. اوئن وزیر خارجه انگلیس در مصاحبهای نظرات خود را درباره اوضاع ایران بیان کرد. هنگامی که از وی سوال شد چگونه میتواند حمایت از دولت ایران را توجیه کند در حالی که خود را با پیکار حقوق بشر کارتر همراه میداند؟ او گفت به همان دلائلی که کارتر وقتی پیام پشتیبانی خود را به ایران فرستاد به آنها استدلال کرده است. وی گفت دولت ایران انتقاداتی را که نسبت به وضعیت حقوق بشر در ایران وجود داشت پذیرفته و اقداماتی در جهت آن انجام داده است. او گفت سرنگونی دولت ایران به ضرر انگلستان و غرب است و دوستان واقعی کسانی هستند که به هنگام نیاز و احتیاج در کنار هم باشند و هنگامی که انسان مورد حمله قرار گرفت و به آنها نیازمند است در کنار وی بایستند. او ادامه داد ما باید انتخاب کرده و از حکومت ایران حمایت کنیم که برنامههای مدرنیزه کردن و دادن آزادیهای بیشتر را ادامه دهد و نباید بگذاریم از این مسیر خارج شده و برای خریدن رضایت عوامل دست راستی مرتجع (روحانیون) با آنها سازش و مصالحه نماید. اوئن اعتراف کرد میان منافع اقتصادی و تعهد نسبت به حقوق بشر ممکن است تضادهایی وجود داشته باشد و افزود قبول ندارد دولت ایران، حقوق بشر را در ایران نادیده گرفته باشد، زیرا اگر انتقادهای آنها نسبت به حقوق بشر از سوی دولت ایران، بیجواب مانده و اقداماتی در این زمینه انجام نشده بود کارتر و او از دولت ایران پشتیبانی نمیکردند. به دنبال این حمایتها، وزارت خارجه ایران، اعتراضات و تظاهرات مردم را شورشهای ضد حکومتی خواند که نیروهای امنیتی را ملزم میکرد نظم را در ایران برقرار کنند.
واقعه جمعه سیاه در هفده شهریور، آغاز مرجله تازهای در انقلاب بود. حوادث آن روز، شاه، ارتش و دولت را سخت متزلزل کرد. تزلزل ارکان رژیم باعث شد که تحلیلگران بزرگترین قربانی جمعه سیاه را سیاست تعدیل و اصلاحات لیبرالی بدانند.
از دیگر پیامدهای فاجعه ۱۷ شهریور میتوان به تسریع جریان انقلاب اشاره کرد به طوری که پس از این کشتار، انقلاب راویان خود را یافته، خبرها شهر به شهر، مسجد به مسجد کشور را طی کردند تا سرگذشت نبرد ملتی دست خالی با مستبدی خونخوار را بسازند. در نتیجه بسیاری از ایرانیان به صف مخالفین رژیم پیوستند و آنان که در صف مخالفین بودند به خواستههایشان افزودند. زبیگنیو برژینسکی، مشاور وقت امنیت ملی آمریکا، نیز معتقد است: «واقعه میدان ژاله چنان خونین و مرگبار بود که کشمکشهای گذشته میان دولت و مخالفان را از یاد برد. این واقعه، پایان شورشهای پراکنده و مقطعی و آغاز انقلاب واقعی بود.»
علاوه بر این اعتصاب کارگران و کارمندان صنعت نفت در سراسر کشور که پس از جمعه سیاه آغاز شد، یکی از ضربات مهلکی بود که اقتصاد کشور را فلج و حکومت شاه را متلاشی کرد. بر اساس یافتههای نیکی. آر. کدی، بعد از ۱۷ شهریور «اعتصابات آغاز شد چند روز پس از آن که کارکنان نفت جنوب در اهواز به اعتصابات پیوستند، این اعتصابات در سرتاسر صنعت نفت و صنایع دیگر دولتی گسترش پیدا کرد، به طوری که در اکتبر، میزان تولید نفت به سطح ۵ / ۱ میلیون بشکه در روز رسید.»
بر اساس اسناد و مدارک هر چه اعتصابها بیشتر اوج میگرفت آثار ضعف و دوگانگی در کار دولت بیشتر میشد. از یک طرف تهدید به سختگیری و خشونت بود و از طرف دیگر تسلیم شدن به خواستههای انقلابیون و اعتصابیون.
همچنین در نتیجه فاجعه ۱۷ شهریور راه مسالمت بین شاه و مخالفان بسته شدچرا که ملّت به صورت قهرمان درآمد و شاه به صورت فردی که تمام بدیها ناشی از اوست ظاهر شد. از اینرو مردم پرجوشتر و خشمگینتر در مبارزه علیه رژیم شاه حضور یافتند. بنابر این برخورد خونین پلیس نه تنها کمکی به شاه نکرد، بلکه موجب شد تا هم قدرت و هم جمعیت و هم تعداد تظاهرکنندگان افزایش یابد. در نتیجه مشخص شد، فقط و فقط یک راه حل برای جامعه ایران وجود دارد و آن خروج شاه از ایران و به اصطلاح سقوط رژیم است. در واقع روزی که میبایست رژیم پیروز بشود بر شورش مذهبی، روز آغاز نابودیاش بود.
رسوایی رژیم پهلوی از دیگر پیامدهای این قیام بود چرا که این قیام نشان داد رژیم به آسانی، چون آب خوردن توانایی آن را دارد که ظرف مدت یک روز، به قتل و جرح چندین هزار نفر اقدام کند.
علاوه بر این قیام ۱۷ شهریور، موقعیت میانهروهایی مانند آقای سید کاظم شریعتمداری و جبهه ملی را که خواهان اجرای قانون اساسی مشروطه بودند و برای سازش با سلطنت میکوشیدند، تضعیف کرد.
از همه مهمتر حوادث بعد از ۱۷ شهریور، رهبری بلامنازع امام خمینی را برای همه آشکار ساخت. به عنوان نمونه خروش مردم متعاقب پیام امام خمینی به مناسبت چهلم شهدای ۱۷ شهریور به حدی چشمگیر بود که یونایتدپرس آن را بزرگترین عزاداری تاریخ معاصر ایران دانست.
منابع:
قره باغی، عباس، اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره باغی، (مرداد ـ بهمن ۵۷)، تهران: نی، چاپ ششم، ۱۳۶۵
احمدعلی مسعود انصاری، پس از سقوط، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۷۱
اسناد لانه جاسوسی امریکا، کتاب نهم، سند ش ۵۵
روابط سیاسی محمدرضا پهلوی و امریکا در دوره کارتر، فریبا اسدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی